مأمــــن خاطرات مــن

مأمــــن خاطرات مــن

روزای خوب تو راهه !
مأمــــن خاطرات مــن

مأمــــن خاطرات مــن

روزای خوب تو راهه !

نامه ای برای فاطمه غیاثی !

نامه ای به فاطمه غیاثی عزیز:


سلام فاطمه جان!

حالت در دنیای جاوید چطور است؟!

حس میکنم که روزگار خوشی را میگذرانی!!!لااقل روزگاری خوش تر از روزگار ما !

از دنیای جاوید چه خبر؟؟ همه چیز روبه راه است؟؟!!!

در دنیای فانیِ ما هم که هرکس مشغول خود و درگیر ادامه ی حیات...

ما هم که مراحل اخر کنکور را پشت سر گذاشتیم... و تمام !

اما تو...

نمیدانم حکمتش را...اما شاید صلاح این بود که فقط تلاش کنی..تلاش کنی برای هدفی که شاید هیچوقتِ دیگر مهم نباشد...

اما اینکه تو تمام تلاشت را کردی مهم است..خیلی مهم !!!

کنکور95 و مشتقاتش امروز برای همه تمام خواهد شد...فقط نتایج اصلی باقی میماند !

اما غم از دست دادن تو و روز پرکشیدن تو و کنکور انسانی 95 هیچ گاه برای خانواده ات تمام نخواهد شد...

دو روز دیگر نبودنت در این دنیای فانی چهل روزه میشود..و چه غم انگیز است 38 روز نبودنت !!!

هیچکس این حجم سنگین غم خانواده ات را نمیتواند درک کند...هرچند سخت..میتواند تصور کند...اما درک نه !!!


به نظر خودت این گونه رفتن چطور بود؟؟؟ خوب یا بد ؟!

صحبت کردن درمورد اتمام زندگی سخت است !!

سخت است بگویم اتفاقا این گونه رفتن خوب بود...خوب بود که بعد از رها شدن از سختی..سبک شدن این بار از روی دوشت پر کشیدی!سخت است یکسال تمام منتظر روزی باشی و ندانی همان روز مهلت زندگی کردنت برای همیشه تمام میشود...سخت است هنگام ازادی از قفس، شکار شدن..خیلی خیلی سخت...

اما شجاعانه میخواهم بگویم خوشا به حالت که امتحان زندگی را پس دادی و رفتی !در اوج پر کشیدی !!!

*روحت در قرین آرامش فاطمه ی عزیزم


+اگر امکانش هست برای فاطمه غیاثی یک صلوات و فاتحه بخونید !

ممنونم :)

فوق العاده ترین های من!

بنظرم هرکسی تو زندگیش به یه تعداد آدم احتیاج داره که مُسکّن درداش باشن..یه سریا که تو سخت ترین شرایط بتونن ارومت کنن..حرفاشون نه از روی ترحم باشه نه از روی حسادت...حرفایی از جنس خودش از جنس خودت...خوشحالم که یه تعداد از این آدمای خالص توی زندگیم هست که موقع سختی کنارمن..ادمایی که وقتی پیششونم از ته دلم میخندم باهاشون..ادمایی که بعد از پدر و مادر و خواهرم، عزیزترین های من هستن...هم خون نیستیم حتی نسبت فامیلی هم نداریم اما قلب هامون از هر چیزی که فک کنید به هم نزدیک تره..وقتی توی شرایط سخت قرار میگیریم بقیه بیشتر از خوده اون طرف استرسشو داره..مدام پیغام و تماس که چی شد چی بود خودت چطوری...بیشتر از هرچیزی خوشحالم که این تعداد توی زندگی منم هستن...نه من نه هیچ کدوم از اونایی نمیدونیم چطور توی زندگیِ هم پیدا شدیم فقط میدونیم الان به نقطه ای رسیدیم که حس های همدیگه رو بهتر از خودشون میدونیم...طوری همو درک میکنیم که فک نکنم هیچ بنی بشری نتونه درکمون کنه...خدایا ممنون که درست موقعی که یه شکست دوستیِ شدید داشتم سروکله این افراد توی زندگیم پیدا شد..افرادی به نام «دوست»...

دوستایی که واقعا دوستن...دوستیه خودشونو ثابت کردن...امیدوارم توی زندگیه هرکسی یه تعداد دوست وجود داشته باشه..الهی آمین

دوست که میگم دوستای معمولی نه هاااا!!!

دوستایی که میفهمن قلبت رو..میفهمن ذهنت رو..میفهمن و درکت میکنن

خیلی خوشحال تر از داشتن دوستایی به این پاکی، بودن همچین ادمیه!!!!! ان شاالله بتونم منم یکی از همین دوست ها باشم



+و ما همچنان عاااشقِ طراحِ لباس بودنیم و یه زمانی به دنبال علاقه ی خویش میرویم..

+شایدم انتخاب رشته م رو در راستای همین طراحی لباس انتخاب کنم..چون اصلا دوست ندارم علاقه و احساساتم قربانیِ حرف ها و اجبار بقیه بشه...

+در حال گرفتن تصمیمات عجیبی هستم که این نوع تصمیمات جدا از پریسای مظلوم بعیده...و یاران من (همون یه سری دوست) قطعا حمایتم میکنن!!! :)))

+سخنی با یاران: با اینکه هیچوقت شما این کلمات رو نمیبینید باز هم مینویسم..باز هم از خالص بودن و فوق العاده بودنتون مینویسم..مینویسم که چقدر دوستون دارم...شماهایی که در هر حالتی باعث خشنودیم میشید... «نونِ» من:کسی که همیشه راهنمام بوده و منطقی ترین منه و البته باحال ترینِ گروهمون... «میمِ» من: عروس خانومِ گروهمون کسی که چندین سال کنارم مینشست و هوامو داشت و داره... «نونِ2» من:اولین کسی که باهاش دوست شدم از بین افراد گروه و بانمک ترینه و همینطور کنجکاوترینِ گروهمون... «رِ» من:صمیمی ترینِ من و کسی که بیشتر از خودش نگران بقیه ی ماست و نازدارِ گروهمون... «شینِ» من: کسی که اگه دو ساعت ازش خبر نداشته باشم طوری دل تنگش میشم که انگار یه چیزی رو کم کرده باشم و همینطور رازدارترینم و خوش خنده یِ گروه.... تک تک تون رو بی نهاااایت دوست دارم و قربونتونم میرم عزیزای دلم


ارزو دارم براتون که بهترین دوستای دنیا دوستای شما باشن..الهی آمین

رتبه

نتایج دیشب زده شد..

ولی من امروز ظهر رفتم دیدم...چون از استرس جرات نداشتم برم ببینم :||

خب خوب بود از پارسال خیلی بهتر بود...اما بازم خودم راضی نبودم..ولی همین که مامان و بابام خوشحال شدن برام بس بود... خداروشکر

کااااش پدر و مادر همه ی کنکوریا امروزخوشحال و راضی باشن..الهی آمین!

حـال نامعلــوم!

زندگی یک انتخاب است...

میخواهم طوری لبخند بزنم که گویی هیچ چیز اشتباه نیست...؛

چنان صحبت کنم گویی همه چیز عالیست...؛

آنچنان عمل کنم که رویایی است تمامش و هیچ چیز آزرده ام نمیکند...؛

من هرگز دست از رویاهایم نمیکشم و مغلوب ترس و ناامیدی نخواهم شد چون آنکه مرا یاری میکند برتراز تمام ترسها ومشکلات است...؛

من شکستهایم را به پلکان ترقی تبدیل میکنم و به ماوراء شکستهای خود صعود خواهم کرد...؛

موفقیت و شادکامی از آن من است چرا که ناامیدی و اندیشه ی ترسیدن را به ذهن خویش راه نمیدهم...؛

شادی...

خوشبختی...

موفقیت...

انتخاب زندگی من است...؛

اگر دیگران توانستند پس من هم میتوانم... !!



به متن بالا به شدت اعتقاد دارم و بازم چون دوستش دارم مینویسمش اما واقعا الان اصلا در شرایطی نیستم که درکش کنم...حالمو نمیتونم بنویسم فقط میتونم بگم اگه استرس دست و پا داشت شبیه من میشد(پریسا دماوندی :| -قشنگ معلومه دارم شهرزاد میبینم)

حالم کاملا نامعلومه..الان دارم شادترین اهنگ ممکن رو گوش میدم با قیافه ای کاااملا مضطرب و ناراحت...نمیتونم پیش بینی کنم چی میشه..فقط ارزو دارم معجزه بشه...ارزو دارم چنان معجزه ای بشه که سرم جلو پدر و مادرم بالا باشه..با قدرت به فضولی های فامیل جواب بدم..

اصلا دلم نمیخواد از فردا تا روزی که پامو میزارم توی دانشگاه جمله ی «همون پارسال میرفتی خب!!!»باهام باشه ...

کاملا دارین درست میخونین..امشب اومدم که فقط غر غر کنم..گلایه کنم از روزگار...از روزگاری که نذاشت هیچی از نوجوانی و اوایل جوانیم بفهمم...روزگاری که اگر چیزی ازش بخوای  فقط باید باهاش بجنگی تا این امکان رو داشته باشی و به ارزوت برسی...تو این روزا فقط دارم یاد میگیرم..جنگیدن رو یاد میگیرم...همه ی دوستای من همون پارسال رفتن دانشگاه و من طبق یک تصمیم کاملا خودسرانه پشت کنکور موندم..تلاشمو کردم و توکلم به خداست اما نمیدونم فردا قراره چ قیافه و حال و روزی داشته باشم...از تصمیمم هم راضیم چون پشت کنکور موندن چیزایی یادم داد که باعث بزرگ شدنم شدن...بهم تنهایی رو یاد داد..یاد داد که قرار نیست همیشه دوستام کنارم باشن همه جا کمکم کنن..من تک و تنها بودنو درست یاد نگرفتم اما به لطف پشت کنکوری بودن کاملا یادش گرفتم مستقل بودن و الویت داشتن خودمو یاد گرفتم و خیلی چیزای دیگه که شاید یه روزی بنویسم اینجا..

واقعا برای همه ی کنکوری ها یک ارزو میکنم اونم این که فردا سوپرایز بشن و سرشون جلوی خانواده شون بالا باشه...برام دعا کنید..دعا کنید فردا غافلگیر بشم طوری که سر تا پا خوشحالی باشم !!!

امشب بر خلاف بقیه ی شبا ارتباطمو با گوشی و دوستان و هرکسی که قراره ازم رتبه مو بپرسه قطع کردم...و اومدم اینجا تا حرفایی رو که نزدمو بزنم تا شاید کمی سبک بشم...واقعا انتظار نداشته باشید که رتبه مو بگم..اما خوب یا بد بودنشو خواهم گفت..


+ فونت منم که همش پایین بالا میشه..ولی به احتمال زیاد همین میمونه..

+غرغر کردم زیاد..پوزش !

+هر اتفاقی فردا بیوفته من راضیم چون خواست خدا بوده وخدا راضیه..پس حرف پس و پیشی نمیمونه!!!


پس از کنکور

طبق نظریه ی انیشتین

E=mc2

یعنی انرژی از بین نمیرود،تبدیل میشود.


راستی انرژی ما به چی تبدیل میشود ؟!

به اخم کردن

به تحقیر دیگری

به عصبانیت

به حسادت

به افکار منفی ؟...

یا

انرژی مون تبدیل میشه

به لبخند

به تشویق

به خندیدن

 به افکار مثبت

 به همکاری

به هم نوع دوستی

به امید

به اعتماد بنفس ؟؟؟

کدام یک؟؟؟

این ما هستیم که تصمیم میگیریم انرژی مان را به منفی یا به مثبت تبدیل کنیم...


از این متن بالا خیلی خوشم اومد گفتم اینجا هم باشه...زین پس متن هایی رو که خیلی دوست داشته باشم رو اینجا مینویسم...و از اونجایی که خیلی با سخاوتم()دوست دارم شما هم از این ادبیات فوق العاده لذت ببرید!


از زمانی که از کنکور خلاص شدم تا حالا ،نتونستم از وقتم خیلی خوب استفاده کنم..انگار مدیریت زمان سابقمو از دست دادم..تک و توک از کارایی رو که قبل از کنکور به خودم قول دادم انجام بدم رو ،انجام دادم...تازه از همین تک و توک هم راضی نیستم...مثلا کلی کتاب قرار بود بخونم که نخوندم..کلی کتاب بود که میخواستم بسته کنم که نکردم...کلی کلاس میخواستم برم که نرفتم..قصد سبک کردن وسایل اتاقمو داشتم که بازم انجام ندادم...اما خب یه سری کارا هم کردم..مثلا فیلمایی که دوست داشتمو دیدم(البته هرچی هم ببینم باز فیلم برای دیدن دارم)..جاهایی که بایستی میرفتمو رفتم(این مورد بسیار مهمه چون تا قبل کنکور هرکی منو میدید اولین حرفی که میزد گِله بود..گِله از این که چرا نمیرم پیششون یا اینکه چرا هیچوقت نیستم و تنها جواب من:مشغول کنکورم  :|)


یکی از دلخوشی های این روزامم که گوشی جدید جان است...سخت مشغولش شدم طوری که فکر میکنم کاش یه مدت اصلا طرفش نرم..البته سعی در استفاده ی مفید دارم ازش

یه دلخوشی دیگه هم کتاب خوندنه...یادمه پارسال قبل از نتایج شروع کردم به خوندن کتاب من زنده ام..کیا خوندنش؟!..که البته نصفه و نیمه موند و نتونستم تمومش کنم چون درس خوندن رو شروع کردم و وقتی برای کتاب غیردرسی نداشتم وقتی هم اگه پیدا میکردم دوست نداشتم باز سرم تو کتاب باشه و تفریحات دیگه ای رو انتخاب میکردم..هرچند دو سوم زندگی من با کتاب گذشتهاما میخوام دوباره «من زنده ام» رو شروع کنم و ان شاالله بعد از اون کتابای بیشتر و بیشتر..

تنها دلیلی که دوست دارم توی شهرای بزرگ زندگی کنم بودن شهر کتابه !!!چ دلیلی بهتر از وجود کتابهای خیلی زیااااد


یکی از مشکلات جدیدم خوابیدنِ زیادهدوستایی که از خیلی قبل تر با من اشنان بهتر متوجه میشنمشکلات خواب و این صوبتااا..قبل از کنکور مهم ترین مشکلم کم خوابی بود و البته بد خوابی..گفته بودم بعد از کنکور یه هفته فقط میخوابم و الان از خواب زیاد رنج میبرم که هردوش واقعا خوب نیست...هیچی بهتر آن تایم بودن نیست بخصوص درمورد خواب..ادم تکلیفش با خودش مشخص میشه خب !!!


در جریانم که فردا نتایجو میزنن  و درحال حاضر ارومم اما همین که ساعت از 12گذشت همه چیز کدر و خاکستری میشه...کل روحیاتم بهم میخوره..همون موقع هم یه پست میذارم تا بدونید حالموخیلی دعا کنید هم برای من هم برای تماااام کنکوری ها...ان شاالله هرکسی به هرچیزی که ارزوشو داره برسه..به امید خدا